بیمه صاحب زمان! یا اینکه چطوری می شه هرکسی یه خیریه باشه
یک زن چادری مومن سالمنده که سال هاست برای این و اون پول جمع می کنه. این زن تو دسته بندی خانوم جلسه ای ها قرار می گیره. منتهی یه چند تا خصوصیت داره. دختر خان بوده در زمان های دور و ظاهرا این خان، خان خیلی بدی نبوده و «رعیت» هاش خیلی دوسش داشتن. این زن هم از بچگی با «بچه رعیت» ها همبازی می شه و بچه ها که بزرگ می شن و بساط خان و خان بازی هم که ور می افته اینا همه دوستای هم می شن، به شکلی که بچه های این زن به همه همبازی های بچگی زن الان می گه خاله و دایی وبا خیلی هاشون رفت و آمد خانوادگی دارن.
اما خیلی از این رعیت های سابق لزوما به وضع مالی خوبی نرسیدن و خیلی هاشون در شهرک های اقماری دور تهران زندگی می کنن الان. اون هایی که هنوز رابطه اشون رو با زن حفظ کردن آدم های فقیر زیادی می شناسن دور و برشون. بعضی از این آدم های فقیر زنانی هستن که برای امرار معاش باید تو خونه های مردم کار کنن. یکی از هم دهی های زن حاجی حیدریه که ماشالا همیشه یک لیست داره از هم دهی های سابق که در بدترین شرایط با بچه های قد و نیم قد روز و شب می گذرونن. و البته حاجی حیدری هر موقع در کمک به یک هم ولایتی سابق در می مونه می یاد سراغ زن.
این زن رو بنا به دلایل مختلف در محل زندگی اش و محل کار سابقش و فامیل های خودش و همسرش خیلی قبول دارن. همسرش به شوخی یه بار گفته بود چند وقت دیگه ملت دنبالش می افتن ازش دخیل آویزون می کنن! حالا این زن که هزار و یک مشکل داشته تو زندگی اش و اعتقاد عجیب و غریبش به خدا فقط کمکش کرده که از پس بدبختیاش پس بیاد و وضع مالی خودش هم چندان خوب نیست، یک سیستم خیریه برای خودش اختراع کرده و اسمش رو گذاشته بیمه صاحب زمان!
سیستم این بیمه به این شکله که اگه تو هر ماه یه چیزی به عنوان حق بیمه بدی ایشالا امام زمان سلامتی ات رو حفظ می کنه! خانواده های زیادی در ماه به تعداد اعضای خانواده اشون حق بیمه می دن. این حق بیمه می تونه هر چقدری که خودشون تعیین می کنن باشه، نفری صد تومن، دویست تومن، هزار تومن، هر چی که خودشون بخوان. ولی باید مبلغ ثابتی باشه که هر ماه داده می شه.
زن می شینه عینک گنده اش رو می زنه و خط کش و خودکار دستش و هر سال یه دفتر رو جدول کشی می کنه و اسم اعضای هر خونواده ای رو می نویسه و جلوش برای دوازده ماه جا می ذاره و مرتب حواسش هست که ملت پولشون رو بدن. خیلی ها چند ماه یه بار پولشون رو می دن، خیلی ها ماه به ماه، بعضی ها هم که الان خارج هستن سالی یه بار.
کیسه های پارچه ای داره که پول ها رو توش می ریزه. پولی که هر خانواده ای می ده خیلی کمه در ماه، ولی وقتی که همسایه هاش و دوستاش و همکاراش و فامیل های خودش و همسرش همه حق بیمه اشون رو می دن، یه پول مورد توجهی می شه. با این پول به چند تا خونواده تا حالا کمک های اساسی شده. با این پول زنی که هشت تا بچه داشت و شوهرش فوت کرده بود صاحب خونه شد با یک اتاق (البته یادمه پول برای در خونه کم اومده بود و خونه اشون دو سه ماهی در نداشت!) یکی از دخترهای خونواده لال بود. آخرین بچه ای بود که آخرش ازدواج کرد و بعد از تامین جهیزیه اون دیگه اون خونواده احتیاج به پول نداشت و برزگترین کادویی که به زن داده شده تو عمرش فکر کنم نامه تشکری بود که این دختر بعد از سال ها برای این زن نوشت. خرج جهیزیه دخترهای زیادی از این پول اومده، خرج پول پیش خونه خیلی ها، خرج عمل خیلی ها و و و…
این زن بشریت رو نجات نداده، مشکل فقر رو تو جامعه اش حل نکرده، مشکل حقوق بشر رو هم حل نکرده، ولی تونسته با استفاده از اعتباری که داره و اعتمادی که بهش دارن، و با استفاده از احساسات مذهبی آدم هایی که می شناسه (بماند که خیلی هایی که به این بیمه امام زمان پول می دن اصلا بی دین هستن!) به چند تا آدم و خونواده در سال های زیادی کمک کنه. این زن که خودش اصلا وضع مالی جالب توجهی نداره، تونسته یه سیستم خیلی خیلی محلی درست کنه برای کمک به چهار تا آدم فقیری که می شناسه. این زن تونسته از دور هم جمع شدن زن ها برای سبزی پاک کردن، جلسه های قرآن و ختم انعام و سفره های ابولفضل پارتی، یک کمکی هم برای آدمای مستمند دور رو بر خودش جمع کنه.
(البته بماند که اعجوبه ایه واسه خودش و علاوه بر این سیستم کارای دیگه هم می کنه و یه زمانی به معلولین ذهنی کهریزک هاشمی نژاد هم کمک می کرد، به پرورشگاه وردآورد کرج که کودکان معلول ذهنی بیشتر اونجا هستن به همچنین، پرورشگاه های رفیده و ازگل و غیره و در کنار اون ها کمک به کارمندای این جاها که بعضی هاشون خودشون واقعا وضع مالی بدی داشتن. علاوه بر جمع کردن لباس های دست دوم مردم و فرستادنشون به آدم هایی که نیاز دارن، و علاوه بر کمک به نیازمندانی که تو فامیل خودش هستن و مثلا آبرو دارن. یا خرید مواد غذایی و فرستادن به چند تا خونواده نیازمند به بهانه ماه رمضون و غیره.)
حالا قصدم از نوشتن این چیزها در مورد زنی که بیست و نه ساله می شناسمش چیه (و احتمالا خود شما هم مشابه این زن رو زیاد می شناسین)؟ قصدم اینه که این زن که خودش وضع مالی خوبی نداره، بدون اینکه بدونه اصلا ان جی او چی هست، تونسته در سطح محلی لااقل به مستمندانی که دور و بر خودش می شناسه کمک کنه، با استفاده از پتانسیلی که تو آشناهای دور و بر خودش وجود داره. سنگ بزرگ نخواسته بزنه. نا امید نشده که حالا گیرم به ده تا خونواده کمک شد و خرج تحصیل چهار تا بچه در اومد و بقیه پس چی. نخواسته انقلاب ساختاری تو سیستم رفاه اجتماعی کشورش هم به وجود بیاره چون اصلا در جایگاهی نیست که این کار رو بکنه. مذهبی و خرافاتی هم هست تا حدودی. فقط در حد توان خودش، در حد جامعه خیلی کوچیک خودش، یه کمکی کرده و یه تغییری به وجود آورده. اتفاقا همین مذهبی که ما سکولارها و ایتیست ها اینقدر ازش شاکی هستیم هم کمک بزرگی بهش بوده. دور و بر خودش رو نگاه کرده و دیده چی جواب می ده.
هر کدوم ما هم می تونیم تو سطح اینقدر محلی و کوچیک کمک کنیم و تغییر ایجاد کنیم. با گروه های مختلف دوستامون که کافه نشینی می کنیم و پارتی می ریم و مسافرت می ریم می تونیم یه خیریه کوچیک داشته باشیم و ماهی یه پولی بذاریم کنار و به مستمندانی که دور رو بر خودمون می شناسیم کمک کنیم.
شاید خیلی کارا نتونیم بکنیم، شاید گاهی نا امیدی از درون همه وجودمون رو می خوره، شاید فکر می کنیم وضع خیلی خراب تر از اونیه که هست، ولی این دلیل نمی شه که حداقل زندگی چهار پنج تا آدم رو نتونیم بهتر کنیم. هر کدوممون با چند تا وبلاگ نویس دیگه دوستیم؟ فکر کنین مثلا هر ده تا وبلاگ نویس با مجموعه خونواده هاشون و همسایه هاشون کلی آدم می شن که با گذاشتن مبلغ خیلی کمی در ماه می تونن یه پول قابل توجه جمع کنن و مثلا به زندگی دو سه نفر برسن (اصلا پیشنهاد نمی دم که بشیم یه سازمان گنده و دفتر دستک راه بندازیم. هر کس با کسایی که آشنا هست می تونه یه جمع خیریه راه بندازه). یه ضرب المثل قدیمی هست که می گه کوچیک زیباست. می دونین چقدر جمع های کوچیک وبلاگی هست که می تونن کارای کوچیک زیبا بکنن؟
پ.ن.1- این نوشته شهرزاد عالم فتحی، اولین وبلاگ نویس زن ایرانی، که از همین کارای کوچیک زیبا می کنه (که اثرای بزرگی دارن) بهانه نوشتن این پست شد. (با توضیح اینکه شهرزاد پولی که لازم داشت برای اون موضوع رو جمع کرد، اما مستمندان زیاد دیگه ای می شناسه که می تونین کمک کنین.)
پ.ن. 2- حالا شما که به امام زمان اعتقاد ندارین بیمه حضرت شیطان یا حضرت ریدیوهد یا شاهزاده نیم پهلوی یا حسین درخشان راه بندازین اصلا! اسمش مهم نیست. رسمش مهمه!
che kare bahali, maman bozorge man ham ye khorde in joori bood. agar khasti ye hamchin kari bokoni man hastam, behem email bezan (man khodam do ro varam kase dige nist ke in kar ro bekonam).
به پی نوشت شماره 2 ات کلی خندیدم!!
با نوشته ات اکیدا موافقم!!!
یه برنامه ای راه انداخته ان توی نیوزیلند که برای بچه هایی که توی کشورهای در حال توسعه ان، لپ تاپ ارزون جور می کنن و یه دوره آموزش استفاده از کامپیوتر هم براشون می ذارن.
من از این ایده خیلی حال کردم. بعضی وقتا دوست داری کمکی فراتر از نیازهای اولیه زندگی بکنی… کمک علمی-فرهنگی!!!
I’m agree,it’s first step for solving the problems in world.
کار زیبایی بود…ولی چرا شما گیر دادی به حسین درخشان؟؟ حالا ملت فکر می کنند کسی باشه که ازش نوشتی!
—
خورشید: فقط برای خنده بود!
آدم درستیه این خانم که البته نمیشناسمش
جمله ی جالبی نبود: » چون اصلا در جایگاهی نیست که این کار رو بکنه. مذهبی و خرافاتی هم هست تا حدودی»
یعنی پس ما در اون جایگاه هستیم؟
ایکاش توی این پست خوبت این دو جمله رو نمیذاشتی .
با توجه به مشخصاتی که گفتی معلومه آدم از نظر اجتماعی پر تحرکیه ، تو بگو یک مادر ترزای ورژن ایرانی
—
خورشید: منظورم از اینکه در جایگاهی نبود که بتونه این کار رو بکنه این بود که مقام و منصبی نداشت و در مقام سیاست گذاری در دولت نبود. جمله بعدی که گفتم مذهبی و خرافاتی هم هست برای این بود که بگم خیلی هامون نسبت به این آدم ها فوری قضاوت منفی می کنیم، در صورتی که اینجور آدم ها هم می تونن خیلی مفید باشن و اشتباه از قضاوت ماست. فکر نمی کنم کسی بیش از من برای این زن احترام قائل باشه به هر حال! 😉
فوق العادست!فقط کافیه سعی کنیم انسان باشیم. اونوقت جامعه از عالی هم بهتر می شه!
مثل خورشید خانوم همیشه، مثبت و با انرژی! لینک دادم با اجازه. و اگرچه دیر به دیر می شه اما فراموش نمی شه: ارادت و مهر و حظ من از قلم نازنینی که هنوز با این حوصله وبلاگ می نویسه. به قول خودمونی: ای ول. دمت گرم!
اگر چه من با خیلی از نوشته هات میونه خوبی ندارم ولی فکر کنم این یکی از زیر دستت در رفته و من هم کاملا باهاش موافقم. این کار علاوه بر جنبه شخصی که به آدم آرامش میده، در جنبه اجتماعی هم میتونه اثراتی حتی در حد تغییر فرهنگی داشته باشه. و شاید بشه گفت تنها با روشهایی مثل این میشه فرهنگ مردم رو تغییر داد و از خودخواهی محض به دگرخواهی رسوند…
صنم جان، امیدوارم از دست من ناراحت نشی، ولی من در این پست تو بیشتر نگاهی ناامیدانه و مستأصل دیدم تا اراده ای برای تغییر. پاشو دختر جان یک آبی به صورتت بزن یا برنامه یک سفری را که همیشه میخواستی انجام بدهی را بریز … خلاصه یک کاری کن تا از این روحیه یأس به در آی.
راستش این روحیه را به خوبی میشناسم. دقیقن عین همین تعریفی که تو از این خانم کردی از مادر بزرگم بعد از روی کار آمدن رضاشاه و سرکوبهای آنزمان شنیدم. و بعد شبیه آنرا از مامانم بعد از سرکوب بیست و هشت مرداد و خودم شاهد آن بودم که بعد از سرکوب سالهای 59 و 60 تعدادی از خانمهای دوروبر خودمان دست به یک چنین کارهایی زدند.
این یعنی قبول شکست و اینکه تغییری حاصل نخواهد شد. این یعنی از ما کاری برنخواهد آمد، این یعنی ما لیاقت آنرا نداریم که پوست بترکانیم و مدرن (الزماً نه به شکل غربی آن) شویم و… دختر جان این یعنی همان دلتنگی و احساس نوستاژی به یاسهای جانماز مامان بزرک.
—
خورشید: موناهیتا جان من که اصلا نفهمیدم منظورت یعنی چی و این کاری که این زن می کنه به قبول شکست و غیره چه ربطی داره! البته من دلتنگ این زن زیاد می شم ولی نمی دونم باز هم به نا امیدی چه ربطی داره! تو این یه مورد خاص اصلا نا امید نیستم!
اصلا حالم خوب نیست!!!
مقاله ای از مهر انگیز کار در روز آنلاین خوندم که جگرمو سوزوند:»خون خشک شده و مدینه فاضله»
از انسان بودن خودم شرمم شد واقعا همه ما باید شرممون بشه از اینکه همنوعایی داریم که از حیوانات درنده ترند تشنه خونند و روح بیمار شون فقط ازدیدن زجر یه انسان التیام پیدا می کنه.
خودمو چند لحظه بجای قربانی تصور کردم به دقایقی فکر کردم که مرد نگون بخت که11 سال هر شبشو با کابوس سنگسار صبح کرده و شاید غنچه رهایی از کابوس مدتها تو دلش جوونه زده بوده چطور فا صله زندان تا گودال مرگ را سپری کرده؟اوون دقایق مدفون شدن در خاک تا پرتاب اولین سنگو چطور سپری کرده؟وقتی زیر بارون سنگ داشته جوون می داده حدس زدم حتما تمام بدنش داشته می لرزیده و با هر تکه سنگی صدای خرد شدن استخوناشا می شنیده!واقعا چقد طول کشیده تا تمام کنه؟
امروز حالم اصلا خوب نیست!از صبح تا حالا صدای شکستن استخوانه که تو گوشام اکو میشه!………
بله من شقایقم! يكي از خواننده های دبی – مامانی دوقلوهای بهشتی ( ایمان و سارا )!
حالا هر کی دوستم داره بیاد بهم سر بزنه! قدمش روی چشام! زخم زیاد دارم لطفا زخم لای زخمام نذارین! محبت کنین نمک هم نپاشین که به اندازه ی کافی جیگرمو سوزوندن! تا حالا زیاد نوشتم بعضیا اصلا متوجه نشدن قضیه از چه قراره! بعضیا هم که فهمیدن ما رو له و لورده کردن و رفتن! چرا ؟ چون به نظر اونا حالا من انگل هستم که دارم میشم غده ی سرطانی!
هر چی مینویسم عین واقعیته روزمره خودمه! هر کی دلش از جنس آئینه است با من بمونه!
به اندیشه های پر توان و قلم های حقیقت طلبتون تعظیم می کنم ….
پروردگارا! همواره یاریم کن تا پیش از شناخت دقیق و کامل کسی مثبت یا منفی در مورد او قضاوت نکنم!
DUBAI_DEIRA
آره همین طور که گفتی نمی تونه فقر رو ریشه کن کنه یا درآمد نفت رو سر سفره ها بیاره ولی در حد توان خودش کار می کنه. واقعا کارشون ستودنیه و مرسی که واسه اش نوشتی.
shoma chi ke vase moin ke karash ekhraje asatid va daneshjoha dar dahe 60 boud ray dadid va poster barash chasbandid,lotfan nagid agar moin boud ahmadi nejad naboud hamin ahmadi nejad moshaver moin boud.shoma ham nemikhad be in Pahalavi bado bira begid housin behtar az shoma sheklak bazi balad ast.Hamin amsale moin shoma be zor chador sare zanan keshidan
—
خورشید: حال شما خوبه؟!
khorshid khanoome aziz foghol aade bood! mamnoon ke neveshti, baaes shodi fekri ke modat haa bood dar zehnam bood amali ko nam…
سلام از نوشته تون خیلی خوشم اومد و فکر کردم بیمه امام زمان(عج) ابتکاری خودم را هم براتون بگم. من یک تاجر هستم و کارم واردات از خارج از کشور. توی 10-12 سالی که به این کار مشغولم سود و ضرر زیادی دیدم و ضررها گاهی بسیار تلخ و نابود کننده. تا اینکه یه فکری به ذهنم اومد یعنی بیمه کردن تمام بیزینس ام توسط امام زمان. فورا یک متن تایپی تهیه کردم و برای هر کدام از طرحها و پروژه هام یک قرارداد بیمه می نویسم با حضرت ولیعصر و مبلغی رو برای بیمه تعیین میکنم (بسته به مبلغ اون مورد خاص) توش شرایطی هم بعنوان تعهدات خودم نوشتم مثلا اینکه این تجارت باید مشروع و سالم باشه و سودش متعارف و حلال و اجحاف به کسی توش نشده باشه و آخرش امضاء می کنم. صندوقی هم تهیه کردم و حق بیمه هارو توش نگه میدارم و مبلغ قابل توجهی که شد به مصارف خیریه می رسانم. از این ابتکارم خیلی راضی ام اول اینکه یک وجدان بیدار همیشه بالاسر بیزینس هام وایستاده و نمیذاره راه کج برم و سود نامشروع کسب کنم. دوم اینکه از اون موقع تمام تجارت من بیمه شده و تا حالا سوختی و ضرر و از این قبیل نداشتم.
خداوند سایه پربرکت امام زمان رو بالا سر همه ما حفظ کند
اون خانم یا بهتره بگم فرشته احتیاجی به نظر من و ما نداره
کارش انقدر زیباست که نمی شه چیزی گفت
در عین فقر ثروتمند ترینه
در عین پیری سر زنده ترین