«هر بار مي خواهم به سراغش بروم ، بايد كلي بگردم ، زير رو كنم ، تا بيابم يا نيابمش .خدايم را مي گويم.
خداي كودكي آنقدر در درون سلولهايم رسوخ كرده است كه هر بار نام خدا را مي شنوم اول به ياد او مي افتم. خداي كودكي من ، خدائي بود كه معلم امور تربيتي دبستانم ترسيم كرده بود. خدائي كه بچه هاي درو غگو را به جهنم مي انداخت ، كاهل نمازان را مجازات مي كرد، به دهان روزه خواران سرب داغ مي ريخت و زنان بي حجاب را با تار موهايشان از جهنم آويزان مي كرد…»
Advertisements